شراب وخون


بن بست غریبی

ردیف آخر کلاس زندگی...


نيست ياري تا بگويم راز خويش


ناله پنهان كرده ام در ساز خويش

چنگ اندوهم، خدا را، زخمه اي

زخمه اي، تا بركشم آواز خويش


بر لبانم قفل خاموشي زدم

با كليدي آشنا بازش كنيد

كودك دل رنجه دست جفاست

با سر انگشت وفا نازش كنيد



پر كن اين پيمانه را اي هم نفس

پر كن اين پيمانه را از خون او

مست مستم كن چنان كز شور مي

بازگويم قصه افسون او


رنگ چشمش را چه مي پرسي ز من

رنگ چشمش كي مرا پابند كرد

آتشي كز ديدگانش سركشيد

اين دل ديوانه را دربند كرد


از لبانش كي نشان دارم به جان

جز شرار بوسه هاي دلنشين

بر تنم كي مانده از او يادگار

جز فشار بازوان آهنين


من چه مي دانم سر انگشتش چه كرد

در ميان خرمن گيسوي من

آنقدر دانم كه اين آشفتگي

زان سبب افتاده اندر موي من



آتشي شد بر دل و جانم گرفت

راهزن شد راه ايمانم گرفت

رفته بود از دست من دامان صبر

چون ز پا افتادم آسانم گرفت



گم شدم در پهنه صحراي عشق

در شبي چون چهره بختم سياه

ناگهان بي آنكه بتوانم گريخت

بر سرم باريد باران گناه



مست بودم، مست عشق و مست ناز

مردي آمد قلب سنگم را ربود

بسكه رنجم داد و لذت دادمش

ترك او كردم، چه مي دانم كه بود



مستيم از سر پريد، اي همنفس

بار ديگر پر كن اين پيمانه را

خون بده، خون دل آن خود پرست

تا بپايان آرم اين افسانه را

 



نظرات شما عزیزان:

ازطرف دو بچه ی گل گلاب
ساعت10:25---4 ارديبهشت 1390
روی گلی زرشکی بامداد مشکی هزار دفعه نوشتم تو انتهای عشقی

یاسین
ساعت15:25---16 فروردين 1390
سلام وب زیبایی داری خوشحال میشم بهم سر بزنی.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:,ساعت 12:58 توسط sanaz| |


Power By: LoxBlog.Com